شعر در مورد شنا
شعر در مورد شنا
شعر در مورد شنا ,شعر درباره شنا,شعر برای شنا,شعر در باره شنا,شعر با شنا,شعر درمورد شنا,شعر با کلمه شنا,شعر با کلمه ی شنا,شعری در مورد شنا,شعری درباره شنا,شعر درباره ی شنا,شعر کودکانه در مورد شنا,شعر مفهومی در مورد شنا,شعرهای کودکانه در مورد شنا
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد شنا برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
کنون که کشتی ما در میان موج افتاد
اگر چنانکه مجال شنا بود غم نیست
صفا ز باده صافی طلب که صوفی را
بجای جامه صوف ار صفا بود غم نیست
شعر در مورد شنا
ز آتش دل بسکه دوش آب از دو چشم خونفشان
در هوای شکر حلوا گرش پالوده ام
تا بگوهر چشم خواجو را مرصع کرده ام
مردم بحرین را در خون شنا فرموده ام
شعر درباره شنا
اگر چنانکه ز چشمم شدی حکایت کن
کز آب چون بگذشتی مگر شنا کردی
چو پیش اسب تو دیدی که می نهادم
رخ بشه رخم زدی و بردی و دغا کردی
شعر برای شنا
نیست جز تسلیم ساحل عالم پرشور را
در محیط بیکران دست از شنا باید کشید
گر نمی آیی برون از خود به استقبال مرگ
گردنی چون شمع در راه صبا باید کشید
شعر در باره شنا
به کنه قطره توانی رسیدن آن روزی
که همچو موج به دریا شنا توانی کرد
ترا ز اهل نظر آن زمان حساب کنند
که جغد را به تصرف هما توانی کرد
شعر با شنا
جز من که راه عشق به تسلیم می روم
با دست بسته هیچ شناور شنا نکرد
رنگ گهر شکسته شود از بهای کم
ما را فلک عبث به دو عالم بها نکرد
شعر درمورد شنا
علاج قلزم خونخوار عشق تسلیم است
بشوی دست زدامان جان،شنا بگذار
چو سایه دولت دنیاست بر جناح
سفر تلاش سایه بال و پر همابگذار
شعر با کلمه شنا
در چنین فصل بهاری که گل از سنگ دمید
زاهد از گوشه محراب نیاید بیرون نیست
از ورطه افلاک خلاصی ممکن
به شنا موج ز گرداب نیاید بیرون
شعر با کلمه ی شنا
ز عقل نیست به دریای خون شنا کردن
شعور خود به می همچون ارغوان چه دهی؟
دم فسرده به تاراج می دهد دل را
کلید با به غارتگر خزان چه دهی؟
شعری در مورد شنا
ای که چون موج به بازوی شنا می نازی
عنقریب است که بازیچه طوفان شده ای
عالم خاک به جز صورت دیواری نیست
چه درین صورت دیوار تو حیران شده ای؟
شعری درباره شنا
نیست جز تسلیم ساحل عالم پرشور را
من درین دریا شنا آموختم بی فایده
ساده می بایست کردن دل ز هر نقشی که هست
من دماغ از علم رسمی سوختم بی فایده
شعر درباره ی شنا
گریه در دنبال باشد خنده بی وقت را
خنده زن چون گل اگر در خون شنا می بایدت
تازه رویان غوطه در دریای رحمت می زنند
خلق کن با خلق، اگر لطف خدا می بایدت
شعر کودکانه در مورد شنا
ای نگه مشق شنا در چشم خونپالا بس است
چشمت آب آورد غواصی درین دریا بس است
از دل پر خون تراوش کم کند اسرار عشق
پرده پوش راز گوهر سینه دریا بس است
شعر مفهومی در مورد شنا
رعشه بر بازوی موج افتاد در دریای عشق
ما به این بی دست و پایی چون شنا خواهیم کرد؟
آنچه از آب و گل مازندران بر ما گذشت
گرد و خاک اصفهان را توتیا خواهیم کرد!
شعرهای کودکانه در مورد شنا
به تدبیر خرد سر پنجه نتوان با قضا کردن
درین دریا به دست بسته می باید شنا کردن
دل غمگین به زور اشک هیهات است بگشاید
به دندان گهر نتوان گره از رشته وا کردن
شعر در مورد شنا
بیشتر بخوانید :