شعر در مورد چشم زخم
شعر در مورد چشم زخم
شعر در مورد چشم زخم ,شعر درباره زخم چشم,شعر درباره چشم زخم,شعری در مورد چشم زخم,شعری درباره چشم زخم,شعر چشم زخم,شعر درباره زخم چشم,شعر درباره چشم زخم,شعر در مورد چشم زخم,شعر برای چشم زخم,شعر نو چشم زخم,شعری درباره چشم زخم,شعری درمورد چشم زخم,شعر راجع به چشم زخم,شعری در مورد چشم زخم,شعر درمورد چشم زخم
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد چشم زخم برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
عارض رخسار او چون عارض لشکر شدست
زخم چشم و چشم زخم عاشقان را گوش دار
آفتابا شرم دار از روی او در ابر رو
ماه تابان از چنان رخ الحذار و الحذار
شعر در مورد چشم زخم
گرچه از زخم نمایان شاخ گل گردیده ام
همچنان از چشم زخم خار غافل نیستم
در بیابان طلب چون لشکر ریگ روان
می کنم قطع ره و در فکر منزل نیستم
شعر درباره زخم چشم
اگر بی زخم هستم جایگاهی
نباشد چشم زخم از تو گناهی
چو نیست از پای تا سر بی جراحت
بده چیزی که یابم از تو راحت
شعر درباره چشم زخم
حیف باشد زخم تیر او بچشم دشمنان
چشم زخم دوستان بادا نصیب دشمنش!
نعل بر شکل هلالی پای اسبش بوسه زد
کاشکی بودی هلالی نیز نعل توسنش!
شعری در مورد چشم زخم
در کنج خلوتیکه بلند است دست فقر
پیچیده ایم پای بدامان بوریا
(بیدل) بسرکشان جهان چشم عبرت است
سرتابپای زخم نمایان بوریا
شعری درباره چشم زخم
آدمی با گنه شکسته ترست
پای طاوس چشم زخم پرست
کانکه گوید منم شده معصوم
اوست بر نفس خویش میشوم
شعر چشم زخم
کشتن شیر شرزه تبت
چشم زخم تو شاه بود سبب
تا بود سیستان برابر بست
تابود کش برابر نخشب
شعر درباره زخم چشم
مگر از چشم زخم چشم اغیار
بدرد چشم ایاز آمد گرفتار
ز درد چشم چشمش همچو خون شد
دو نرگش دان چشمش لاله گون شد
شعر درباره چشم زخم
جواب داد یکی کای فروغ چشم جهان
ز چشم زخم سپهرش دو چشم دیده خطر
دو چشم حق نگر خویش بسته از عالم
که هیچ کس به جز از حق نبایدش به نظر
شعر در مورد چشم زخم
یک چشم زد نباشد کز بهر چشم زخم
قرب هزار جان که تو قربان نمی کنی
چون زور آزما شده دست جنون تو
خاقانیا تو فکر گریبان نمی کنی
شعر برای چشم زخم
دی همی گفتم آه کز ره چشم
دل من نیم کشته عبر است
مرگ یاران شنیدم از ره گوش
دلم امروز کشته فکر است
شعر نو چشم زخم
سینه صافان را ز چشم بد حصاری لازم است
چشم زخم روست، پشت زرنگار آیینه را
رفته رفته حسن پرکار ترا تسخیر کرد
ساده لوحی عاقبت آمد به کار آیینه را
شعری درباره چشم زخم
تا درد رسید چشم خونخوار ترا
خواهم که کشد جان من آزار ترا
یا رب که ز چشم زخم دوران هرگز
دردی نرسد نرگس بیمار ترا
شعری درمورد چشم زخم
چندین چه می کند آن زلف بر جمالت؟
یعنی که چشم زخم جهان را نمی شناسد!
نرگس به زیر پات چرا دیده را نمالد؟
یا کور شد که سرو روان را نمی شناسد
شعر راجع به چشم زخم
چشم بد را ناتمامیهاست نیل چشم زخم
روی در نقصان گذارد ماه چون گردد تمام
از طوع پیش خسان مگشا لب خواهش که نیست
تا لب گور این جراحت را امید التیام
شعر در مورد چشم زخم
بیشتر بخوانید :