شعر در مورد مرگ دوست
شعر در مورد مرگ دوست
شعر در مورد مرگ دوست,شعر در مورد مرگ دوستان,شعر کوتاه در مورد مرگ دوست,شعری در مورد مرگ دوست,شعری در مورد مرگ دوست جوان,شعر در مورد فوت دوست,شعر در باره مرگ دوست,شعری در مورد فوت دوست,شعر زیبا در مورد مرگ دوست,شعر نو در مورد مرگ دوست,شعری در مورد مرگ یک دوست,شعر درباره مرگ دوستان,شعر کوتاه در مورد فوت دوست,شعر در مورد دوست فوت شده,شعر درباره فوت دوست,شعر درباره مرگ دوست,شعری درباره مرگ دوست,شعر درباره ی مرگ دوست,شعر زیبا درباره مرگ دوست,شعر نو در باره مرگ دوست,شعر در وصف مرگ دوست,شعری در وصف مرگ دوست,شعر در وصف فوت دوست,شعر در وصف درگذشت دوست,شعر مرگ دوست,شعر+مرگ دوستان,شعر کوتاه در مورد مرگ دوست,شعر درباره مرگ دوست,شعر برای مرگ دوست,شعر در مرگ دوست,شعر نو مرگ دوست,شعر تسلیت مرگ دوست,شعر برای مرگ دوست,شعر از مرگ دوست,شعر در مورد مرگ دوستان,شعر درباره مرگ دوستان,شعر برای تسلیت مرگ دوستان,شعر کوتاه در مورد فوت دوست,شعری درباره مرگ دوست,شعر در مورد مرگ دوست,شعری در مورد مرگ دوست,شعری در مورد مرگ دوست جوان,شعر درباره ی مرگ دوست,شعر زیبا در مورد مرگ دوست,شعر نو در مورد مرگ دوست,شعری برای مرگ دوست,شعر زیبا برای مرگ دوست,شعر برای مرگ یک دوست,شعر نو برای مرگ دوست,شعری برای مرگ یک دوست,شعری در مرگ دوست,شعر در وصف مرگ دوست,شعر در غم مرگ دوست,شعر در باره مرگ دوست,شعر نو درباره مرگ دوست,شعر نو در فراق مرگ دوست,شعر تسلیت فوت دوست,شعر برای فوت دوست,شعر برای دوست فوت شده,شعر برای دوست فوت کرده,اشعار مرگ دوست
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد مرگ دوست برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
زدم فریاد خدایا این چه رسمی است
رفیقان را جدا کردن هنر نیست
رفیقان قلب انسانند خدایا
بدون قلب چگونه می توان زیست ؟
شعر در مورد مرگ دوست
ز هجران تو پرپر می زند دل
ز دل تنگی به هر در می زند دل
چو بلبل در فراق رویت ای گل
به دیوار قفس سرمیزند دل
شعر در مورد مرگ دوستان
گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است
می چیند آن گلی که به عالم نمونه است
شعر کوتاه در مورد مرگ دوست
این گنج نهان در دل خانه پدرم بود
هم بال و پرم بود و همی تاج سرم بود
هرجا که زمن نام و نشانی طلبیدند
هم نام بلندش سند معتبرم بود
شعری در مورد مرگ دوست
گوهر از خاک بر آرند و عزیزش دارند
بخت بد بین که فلک گوهر ما برده به خاک
شعری در مورد مرگ دوست جوان
گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود
شعر در مورد فوت دوست
بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم
من به داغ تو جوان رفته زه دنیا چه کنم
بهر هر درد دوائیست به جز داغ جوان
من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم
شعر در باره مرگ دوست
جوان نازنین در خاک رفتی
از این دنیای غم، غمناک رفتی
زدی آتش به جان دوستداران
چو گل پاک آمدی و پاک رفتی
شعری در مورد فوت دوست
شبی از سوز دل گفتم قلم را
بیا بنویس غم های دلم را
گفتا برو بیمار عاشق
ندارم طاقت این همه غم را
شعر زیبا در مورد مرگ دوست
یه لحظه دلم خواست صدایت بکنم
گردش به حریم با صفایت بکنم
آشوب دلم به من چنین فرمان داد
در سجده بیفتم و دعایت بکنم
شعر نو در مورد مرگ دوست
کاش آن شب را نمی آمد سحر
کاش گم در راه پیک بد خبر
ای عجب کان شب سحر اما به ما
تیره روزی آمد و شام دگر
شعری در مورد مرگ یک دوست
گر یوسفی و خوبی آیینهات چنان است
ور نی در آن نمایش هم مضطر است مردن
خامش که خوش زبانی چون خضر جاودانی
کز آب زندگانی کور و کر است مردن
شعر درباره مرگ دوستان
امروز را برای بیان احساس به عزیزت غنیمت شمار
شاید فردا احساسی باشد اما عزیزی نباشد
شعر کوتاه در مورد فوت دوست
ارزش بودنت را همیشه از اندیشه
یک لحظه نبودنت می توان فهمید
شعر در مورد دوست فوت شده
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودک گستاخ و بازیگوش
و او یک ریز و پی در پی دمگرم خویش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند سکوت مرگبارم را
شعر درباره فوت دوست
گر مؤمنی و شیرین هم مؤمن است مرگت
ور کافری و تلخی هم کافر است مردن
شعر درباره مرگ دوست
امروز اومده بود دیدنم
با یه نگاه مهربون
همون نگاهی که سالها آرزوشو داشتمو ازم دریغ میکرد
گریه کرد و گفت دلش واسم تنگ شده
وقتی رفت سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود
شعری درباره مرگ دوست
شب است و آسمان را غم گرفته
سکوتم با نگاهش دم گرفته
شب است و کهکشانی در کنارم
ولی از دوریت من بیقرارم
شعر درباره ی مرگ دوست
امشب این خانه عجب حال و هوایی دارد
گپ زدن با در و دیوار صفایی دارد
همه رفتند از این خانه بجز غم
باز این یار قدیمی چه وفایی دارد
شعر زیبا درباره مرگ دوست
مرگ آینهست و حسنت در آینه درآمد
آیینه بربگوید خوش منظر است مردن
شعر نو در باره مرگ دوست
من آن شمعم که شبها در شبستان تو می سوزم
به ظاهر شاد و در باطن ز هجران تو می سوزم
شعر در وصف مرگ دوست
زندگی کن!
حتی اگر بهترینهایت را از دست دادی
چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر برایت می سازد
شعری در وصف مرگ دوست
بگو فایز که دشتی تیرو تارِن
بیو مفتون که دلها سوگوارِن
خداوندا بکن یاری، زبس غم پر شرارِن
که ای دل سی سوز شروه هم بی قرارِن
شعر در وصف فوت دوست
روز مرگم اشک را پیدا کنید،
روی قلبم عشق را پیدا کنید
شعر در وصف درگذشت دوست
چون حق تو را بخواند سوی خودت کشاند
چون جنت است رفتن چون کوثر است مردن
شعر مرگ دوست
روز مرگم خاک را باور کنید
روی قبرم لاله را پرپر کنید
شعر+مرگ دوستان
خانه را وقف نیلوفر کنید
پیکرم را غرق در شبنم کنید
شعر کوتاه در مورد مرگ دوست
روز مرگم دوست را دعوت کنید،
بعد مرگم خنده را سر کنید
رفتنم را ای دوستان باور کنید.
شعر درباره مرگ دوست
چون زین قفس برستی در گلشن است مسکن
چون این صدف شکستی چون گوهر است مردن
شعر برای مرگ دوست
انگار ملائک تو را میان بوسه هایی که برای خدا فرستادم دزدیدند.
عطر برگ های لیمو ، درخت توت ، کنار گارم زنگی و زیتون و میوه های کال
درخت انبه باغ ها را چه زود به فراموشی سپردی؟!
چگونه توانستی آن همه خاطره را در یک لحظه تمام کنی.
همه را می بینم
اما جزء تو که خاطره ای شدی ماندگار برای قلب هایی که منتظرت هستند.
گناه آسمانی که تورا به آغوش کشید
و باخود برد را هرگز نخواهیم بخشید
تو میان بودنت و یادت ، یادت را برایمان گذاشتی و بودنت را افسانه ساختی.
شعر در مرگ دوست
حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد ،
عاقبت با اشک غم کوه امیدم کاه شد ،
گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی ،
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد.
شعر نو مرگ دوست
از جان چرا گریزیم جان است جان سپردن
وز کان چرا گریزیم کان زر است مردن
شعر تسلیت مرگ دوست
گفتی تا شقایق هست زندگی باید کرد.
شقایق هست
تو نیستی چه باید کرد.
شعر برای مرگ دوست
از آبشار پرسیدم کیستی ؟
گفت اشک کوه ،
گفتم از چه می نالی؟
گفت از جدایی دوست!
شعر از مرگ دوست
از جان چرا گریزیم جان است جان سپردن
وز کان چرا گریزیم کان زر است مردن
شعر در مورد مرگ دوستان
ای کاش گذر زمان در دستانم بود:
آنوقت لحظه های با تو بودن را آنقدر طولانی میکردم
که برای بی تو بودن دیگر وقتی نمیماند.
شعر درباره مرگ دوستان
من امشب از فراق یار میگریم
بسان عاشقان زار میگریم ،
رفیق نیمه راه شد یار دیرینم ،
دلم افسرده است بسیار میگریم.
شعر برای تسلیت مرگ دوستان
مرگ حقه ،
حق همیشه پابرجا.
پس هیچ وقت حق رو که همیشه پابرجاسات
رو فراموش نکن.
شعر کوتاه در مورد فوت دوست
والله به ذات پاکش نه چرخ گشت خاکش
با قند وصل همچون حلواگر است مردن
شعری درباره مرگ دوست
زدم فریاد خدایا این چه رسمی است
رفیقان را جدا کردن هنر نیست ،
رفیقان قلب انسانند خدایا ،
بدون قلب چگونه می توان زیست.
شعر در مورد مرگ دوست
ز هجران تو پرپر می زند دل
ز دل تنگی به هر در می زند دل
چو بلبل در فراق رویت ای گل
به دیوار قفس سرمیزند دل
شعری در مورد مرگ دوست
شبی از سوز دل گفتم قلم را ،
بیا بنویس غم های دلم را ،
گفتا برو بیمار عاشق ،
ندارم طاقت این همه غم را
شعری در مورد مرگ دوست جوان
بگذار جسم و جان شو رقصان بدان جهان شو
مگریز اگر چه حالی شور و شر است مردن
شعر درباره ی مرگ دوست
یه لحظه دلم خواست صدایت بکنم ،
گردش به حریم با صفایت بکنم ،
آشوب دلم به من چنین فرمان داد
در سجده بیفتم و دعایت بکنم.
شعر زیبا در مورد مرگ دوست
امروز را برای بیان احساس به عزیزت غنیمت شمار ،
شاید فردا احساسی باشد اما عزیزی نباشد.
شعر نو در مورد مرگ دوست
ارزش بودنت را
همیشه از اندیشه یک لحظه نبودنت میتوان فهمید!
شعری برای مرگ دوست
این سر نشان مردن و آن سر نشان زادن
زان سر کسی نمیرد نی زین سر است مردن
شعر زیبا برای مرگ دوست
امروز اومده بود دیدنم ، با یه نگاه مهربون ،
همون نگاهی که سالها آرزوشو داشتمو ازم دریغ میکرد.
گریه کرد و گفت دلش واسم تنگ شده.
وقتی رفت ، سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود.
شعر برای مرگ یک دوست
شب است و آسمان را غم گرفته
سکوتم با نگاهش دم گرفته
شب است و کهکشانی در کنارم
ولی از دوریت من بیقرارم
شعر نو برای مرگ دوست
امشب این خانه عجب حال و هوایی دارد
گپ زدن با در و دیوار صفایی دارد
همه رفتند از این خانه بجز غم
باز این یار قدیمی چه وفایی دارد.
شعری برای مرگ یک دوست
من آن شمعم که شبها در شبستان تو میسوزم
به ظاهر شاد و در باطن ز هجران تو میسوزم.
شعری در مرگ دوست
زندگی کن!
حتی اگر بهترینهایت را از دست دادی.
چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر برایت میسازد.
شعر در وصف مرگ دوست
زدم فریاد خدایا این چه رسمی است
رفیقان را جدا کردن هنر نیست
رفیقان قلب انسانند خدایا
بدون قلب چگونه می توان زیست ؟
شعر در غم مرگ دوست
چون جان تو میستانی چون شکر است مردن
با تو ز جان شیرین شیرینتر است مردن
شعر در باره مرگ دوست
بردار این طبق را زیرا خلیل حق را
باغ است و آب حیوان گر آذر است مردن
شعر نو درباره مرگ دوست
روزی که زیر خاک تن ما نهان شود
وانها که کردهایم یکایک عیان شود
یارب به فضل خویش ببخشای بنده را
آن دم که عازم سفر آن جهان شود
شعر نو در فراق مرگ دوست
بیچاره آدمی که اگر خود هزار سال
مهلت بیابد از اجل و کامران شود
هم عاقبت چو نوبت رفتن بدو رسد
با صدهزار حسرت از اینجا روان شود
شعر تسلیت فوت دوست
آوازه در سرای در افتد که خواجه مرد
وز بم و زیر، خانه پر آه و فغان شود
تابوت و پنبه و کفن آرند و مرده شوی
اوراد ذاکران ز کران تا کران شود
شعر برای فوت دوست
آرند نعش تا به لب گور و هر که هست
بعد از نماز باز سر خانمان شود
میراث گیر کم خرد آید به جست و جوی
پس گفت و گوی بر سر باغ و دکان شود
شعر برای دوست فوت شده
نامی ز ما بماند و اجزای ما تمام
در زیر خاک با غم و حسرت نهان شود
خرم دلی که در حرمآباد امن و عیش
حق را به خوان لطف و کرم میهمان شود
شعر برای دوست فوت کرده
این کار دولتست نداند کسی یقین
سعدی یقین به جنت و خلدت چه سان شود
اشعار مرگ دوست
من نمیخواهم که بعد از مرگ من افغان کنند
دوستان گریان شوند و دیگران نالان کنند
من نمیخواهم که فرزندان و نزدیکان من
ای پدر جان! ای عمو جان! ای برادر جان کنند
شعر در مورد مرگ دوست
من نمیخواهم پی تشییع من خویشان من
خویش را از کار وا دارند و سرگردان کنند
من نمیخواهم پی آمرزش من قاریان
با صدای زیر و بم ترتیل الرحمن کنند
شعر در مورد مرگ دوستان
من نمیخواهم خدا را گوسفندی بیگناه
بهر اطعام عزادارن من قربان کنند
من نمیخواهم که از اعمال نا هنجار من
ز ایزد منان در این ره بخشش و غفران کنند
شعر کوتاه در مورد مرگ دوست
آنچه در تحسین من گویند بهتان است و بس
من نمیخواهم مرا آلوده بهتان کنند
جان من پاک است و چون جان پاک باشد باک نیست
خود اگر ناپاک تن را طعمه نیران کنند
شعری در مورد مرگ دوست
در بیابانی کجا از هر طرف فرسنگهاست
پیکرم را بی کفن بی شستشو پنهان کنند