شعر در مورد شراب
شعر در مورد شراب
شعر در مورد شراب,شعر در مورد شراب و مستی,شعر در مورد شراب و می,شعر در مورد شراب انگور,شعر در مورد شراب عشق,شعر در مورد شراب خوردن,شعر در مورد شراب ناب,شعر در مورد شراب کهنه,شعر در مورد شراب خیام,شعر در مورد شراب و عشق,شعر در مورد مستی شراب,شعر درباره شراب انگور,شعر در مورد انگور و شراب,شعر درباره شراب عشق,شعر در مورد مشروب خوردن,شعری در مورد شراب ناب,شعر ناب در مورد شراب,شعر درباره شراب ناب,شعر درباره شراب کهنه,شعر در وصف شراب,شعر در وصف شراب شیراز,شعری در وصف شراب,شعر های در وصف شراب,شعر در وصف می و شراب,شعر در وصف شراب مستی,شعر در وصف شراب ناب,شعر نو در وصف شراب,شعر حافظ در وصف شراب,شعری در وصف شراب شیراز,شعری زیبا در وصف شراب,اشعار حافظ در وصف شراب,شعر مولانا در وصف شراب,شعر شراب,شعر شراب خیام,شعر شراب مولانا,شعر شرابی,شعر شراب شیراز,شعر شراب حافظ,شعر شراب و مستی,شعر شراب تلخ میخواهم,شعر شراب روحانی,شعر شراب ایرج میرزا,شعر عمر خیام شراب,شعر درباره شراب از مولانا,شعر شرابی خوردم از دست,شعر شرابی تلخ می خواهم,شعر شرابی,شعر های شرابی,متن شعر شرابی رستاک,شعر مو شرابی,شعر موی شرابی,شعر بلوچی شرابی,شعر کو شرابی,شعر شراب شیرازی,شعری از شراب شیراز,شعر شراب شیراز,شعر شراب ناب شیراز,شعر درباره شراب شیراز,شعر در وصف شراب شیراز,شعر برای شراب شیراز,شعر راجب شراب شیراز,شعر حافظ شراب تلخ میخواهم,معنی شعر حافظ شراب تلخ میخواهم,شعر شراب تلخ از حافظ,معنی شعر شراب تلخ حافظ,شعر شراب و مستی,شعر درباره شراب و مستی,شعر از شراب و مستی,شعر شراب مستی,شعر می و شراب و مستی,شعر شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش,معنی شعر شراب تلخ میخواهم,تعبیر شعر شراب تلخ میخواهم,شعر شراب روحانی شیخ بهایی,شعر شراب روحانی سوم دبیرستان,شعر شراب روحانی صوتی,شعر زان شراب روحانی,فایل صوتی شعر شراب روحانی,دانلود اهنگ شعر شراب روحانی,معنی شعر شراب از ایرج میرزا
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد شراب برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ای که چون رخ مینمایی آفتاب آید برون
آن قدر مستی چنان مستی که از چشمت شراب آید برون
شعر در مورد شراب
گمراه تر ز روح شرابی و دیده را
در شعله می نشانی و مدهوش می کنی
شعر در مورد شراب و مستی
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب
بهتر از تمام شعرهای ناب…!
شعر در مورد شراب و می
دست هایت
خوشه های انگورِ گس
شراب می شود
مست می کند
شعر در مورد شراب انگور
آتش دوزخ باشد
شراب باشد
تو کنار من باشی
و شیطانی که گولمان بزند!
شب که شد
از بام جهنم خودمان
بهشت دیگران را میبینیم…
شعر در مورد شراب عشق
رسیدنت را
برای ماندنت دوست دارم
انگور شیرین است
اما شراب چیز دیگریست.
شعر در مورد شراب خوردن
برخیـــــــز بُتا بیـــــــا ز بهـــــــر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گِل ما
شعر در مورد شراب ناب
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شعر در مورد شراب کهنه
در هر نگهت، مستی صد جامِ شراب است
بیچاره منم من، که در این میکده خواب است
شعر در مورد شراب خیام
دلم سودایِ عشقت را، کماکان زیر سر دارد
از این چشمِ خمارآلود، شرابت را نگیر از من
شعر در مورد شراب و عشق
ای در میان جانها، از ما کنار تا کی؟
مستان شراب نوشند، ما در خمار تا کی؟
ما کشتگان عشقیم، بر خاک ره فتاده …
ما را چنین گذاری، در رهگذار تا کی؟
شعر در مورد مستی شراب
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های ژرف
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
شعر درباره شراب انگور
آنهمه شراب یادت رفت
قلبم را مشت کنی
قطره قطره بچکانی
در جامی که دستت بود؟
شعر در مورد انگور و شراب
بیا ساقی که من می سوزم از غم
شرابی ده مرا زان کوزه کم کم
شعر درباره شراب عشق
ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب
شعر در مورد مشروب خوردن
شاید تو را دیده ام پیش از این
در حالی که لیوان شرابی را بلند می کردی
شاید تو همان گیتاری بودی که درست نمی نواختمت.
شعری در مورد شراب ناب
نان و شراب،
در لب های تو است.
مرا
با بوسه ای تقدیس کن
شعر ناب در مورد شراب
بی سر
خواب تو را می بینم
بی پر
به بام تو می پرم.
انگور سیاهم
به بوی دهان تو شراب می شوم.
شعر درباره شراب ناب
بر شرب بی پولک شب
شرابه های بی دریغ باران…
در کنار ما بیگانه ئی نیست
در کنار ما
آشنائی نیست
خانه خاموش است و بر شرب سیاه شب
شرابه های سیمین باران
شعر درباره شراب کهنه
قهوهای موها و
شرابی لبهایم
برای این شبنشینی کافیست
حالا فقط مانده
باد بیاید
حواس روسریام را پرت کند و
پیراهنم را به بازی بگیرد
تا تو
شعر تازهات را
کامل کنی
شعر در وصف شراب
چه تنهایی بیکرانی ست در این طلا
ماه شب ها، دیگر آن ماه نیست که آدم نخستین دید.
قرن های شب زنده داران
ماه را سرشار شراب های کهن کرده است.
نگاهش کن
آینه ی توست!
شعر در وصف شراب شیراز
نام تو
شراب من
سیاره من
نام تو، تمام من.
شعری در وصف شراب
ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب
مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب
شعر های در وصف شراب
می ترسم، آن را که دوست میدارم بگویم:
“دوستت دارم”
چرا که شراب چون از ساغر
ریخته شود
اندکی از آن کاسته می شود.
شعر در وصف می و شراب
دیگر از یک لیوان نخواهیم خورد
نه آبی، نه شرابی
دیگر بوسههای صبحگاهی نخواهند بود
و تماشای غروب از پنجره نیز
تو با خورشید زندگی میکنی
من با ماه
در ما ولی فقط یک عشق زنده است
شعر در وصف شراب مستی
شراب تلخ بیاور که وقت شیداییست
که آنچه در سر من نیست بیم رسواییست
شعر در وصف شراب ناب
می توانستم گیلاسم را تا نیمه از شرابِ کهنه پر کنم
می توانستم یکی از آن آهنگهای قدیمی را بگذارم
و آرام آرام خمارِ نوستالژی روزگارِ خوب شوم
می توانستم پا برهنه
کوچههای باریکِ باغ را بدوم
می توانستم دامنم را پر از شکوفههای یاس کنم
و مست شوم …
مستِ مستِ مست
اما پشتِ این پنجره، رو به دریا نشستم
و برای تو شعر نوشتم
مست شدم …
مستِ مستِ مست.
شعر نو در وصف شراب
مستی شراب هفت ساله دارد
انگور هایش
درخت تاکی
که زیر سایه اش
به من گفتی:
“دوستت دارم”
شعر حافظ در وصف شراب
ساقی قدحی شراب در دست
آمد ز شراب خانه سرمست
شعری در وصف شراب شیراز
مست گشتم زان شراب آلوده لبهای تنک
مست چون گشتم ندانم، چون تنک بود آن شراب
شعری زیبا در وصف شراب
شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح؟
که دل بشویم از آن توبه شراب آلود
اشعار حافظ در وصف شراب
از سر مستی نبود امشب خطایم با شراب
بیدماغی شیشه زد بر سنگ گفتم تا شراب
شعر مولانا در وصف شراب
به نیم گردش آن چشم فتنه رنگ شراب
شکست بر سر من شیشه صد فرنگ شراب
شعر شراب
مریز آب رخ خود مگر برای شراب
که در دو نشأه بود سرخ رو گدای شراب
شعر شراب خیام
مریز آب رخ خود مگر برای شراب
که در دو نشأه بود سرخ رو گدای شراب
شعر شراب مولانا
چندان که دل سیاه نماید شراب روز
زنگ از دل سیاه زداید شراب شب
شعر شرابی
یاران ز شراب وصل سر مست
مخمو تو از شراب ساقی
شعر شراب شیراز
بده ساقی شراب ارغوانی
به یاد نرگس جادوی فرخ
شعر شراب حافظ
مست از شراب نوشین
جانا بیا و بنشین
شعر شراب و مستی
بوسه ای بر کنار ساغر نه
پس بگردان شراب شهدآمیز
شعر شراب تلخ میخواهم
از شراب شوق جانان مست شو
کانچه عقلت می برد شرست و آب
شعر شراب روحانی
جزای تشنه مردن در غریبی
شراب از دست پیغمبر ستاناد
شعر شراب ایرج میرزا
خمار نامرادی هوش بخش است
شراب کامرانی غفلت افزاست
شعر عمر خیام شراب
شراب نامرادی بی خمارست
به قدر تلخی این می خوشگوارست
شعر درباره شراب از مولانا
از شراب لایزالی ساقیان
جرعه ای بر خاک انسان ریختند
شعر شرابی خوردم از دست
لب ساقی شکربارست امروز
شراب و نقل بسیارست امروز
شعر شرابی تلخ می خواهم
خمار زرد روی هجر دارد
شراب لاله رنگ آشنایی
شعر شرابی
ناخورده دلم شراب وصلت
از دردی هجر در خمار است
شعر های شرابی
از شراب الست روز وصال
دل مستم هنوز مخمور است
متن شعر شرابی رستاک
شراب شادکامی را چشیدم
سبوی نیک نامی را شکستم
شعر مو شرابی
شراب صرف سلطانی بریزیم
بخوابانیم عقل ذوفنون را
شعر موی شرابی
این جاست شراب لایزالی
درریز تو ساقیا از این جا
شعر بلوچی شرابی
آن عربده در شراب دنیاست
در بزم خدا نباشد آن ها
شعر کو شرابی
شراب عاشقان از سینه جوشد
حریف عشق در اسرار باشد
شعر شراب شیرازی
چشم میگون یار هر که بدید
ناچشیده شراب، مست افتاد
شعری از شراب شیراز
لب میگون جانان جام در داد
شراب عاشقانش نام کردند
شعر شراب شیراز
خون شد جگرم، شراب در ده
تا کی دهی از جگر کبابم؟
شعر شراب ناب شیراز
ناخورده شراب می خروشیم
بنگر چه کنیم؟ اگر بنوشیم
شعر درباره شراب شیراز
ناخورده شراب می خروشیم
خود تا چه کنیم؟ اگر بنوشیم
شعر در وصف شراب شیراز
ناچشیده شراب مست شدم
بسکه از لفظش آب لطف چکید
شعر برای شراب شیراز
ناخورده شراب مست گردد
نظارگی از رخ نکویت
شعر راجب شراب شیراز
روترشی چرا مگر صاف نبد شراب تو
از پی امتحان بخور یک قدح از شراب ما
شعر حافظ شراب تلخ میخواهم
رسانی دماغ از شراب دمادم
سرود پیاپی به گردون رسانی
معنی شعر حافظ شراب تلخ میخواهم
شیشه ای لطف کرد، اما بود
چون حروف شراب ، نیمی آب
شعر شراب تلخ از حافظ
قوم از شراب مست وز منظور بی نصیب
من مست از او چنان که نخواهم شراب را
معنی شعر شراب تلخ حافظ
باده خور باده به بانک نی و فتوای حکیم
زان که دل درد تو را چاره شراب است، شراب
شعر شراب و مستی
گویم که ازین شراب اگر محتسبست
دریابد قطره ای به جانی بخرد
شعر درباره شراب و مستی
خواهی که کسی شوی زهستی کم کن
ناخورده شراب وصل مستی کم کن
شعر از شراب و مستی
شکوفه هاست درختان زهد را ز شرا
ب نه آن شراب که اشکوفه هاش قی باشد
شعر شراب مستی
شراب خوار که نامیخت با شراب این آب
کشد خمار پیاپی تو باش لاتعجل
شعر می و شراب و مستی
چو شراب تو بنوشم چو شراب تو بجوشم
چو قبای تو بپوشم ملکم شاه قبادم
شعر شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
تو خون به کاسه من کن که غیرتاب ندارد
تنک شراب ستم ظرف این شراب ندارد