شعر در مورد حق همسایه

شعر در مورد حق همسایه ,شعر درباره حق همسایه,شعر برای حق همسایه,شعر در باره حق همسایه,شعر با حق همسایه,شعر درمورد حق همسایه,شعر با کلمه حق همسایه,شعر با کلمه ی حق همسایه,شعری در مورد حق همسایه,شعری درباره حق همسایه,شعر درباره ی حق همسایه,شعر کودکانه در مورد حق همسایه,شعر مفهومی در مورد حق همسایه,شعرهای کودکانه در مورد حق همسایه

شعر در مورد حق همسایه

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد حق همسایه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

این خانه زیبا و بزرگ است

یک عالمه مستاجر اینجاست

همسایه‌هایی خوب داریم

یک گوشه از آن خانه ماست

این خانه خوب و قدیمی

هم حوض و هم گلخانه دارد

هرکس برای خود اتاقی

دور حیاط خانه دارد

شعر در مورد حق همسایه

دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم

محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم

تاریک و تهی پشت و پس آینه ماندیم

هر چند که همسایه ی آن چشمه ی نوریم

شعر درباره حق همسایه

بیا بر سر رنگ­ها نجنگیم

آبی یا سفید

در

اگر تو بازش کنی

رخنه­یی است در دیوارهای سنگ و پیشانی

همسایه

سنگ می­اندازد و

گیلاس­ها در حوض خالی می­افتند

سنگ­ها

خواب کودک را به هم می­زنند

کبوتر را می­پرانند

اما سرانجام فرو می افتند

شعر برای حق همسایه

وقتی نیستی

فقط به یک چیز فکر می کنم

رفته ای

همسایه ی درخت باشی

شادی هایت را

کنار غم هایش بگذاری

شعر در باره حق همسایه

بخند کودک همسایه

من اندوه‌های زیادی را دیدم که سر پیچ همین خیابان

چشم انتظار بزرگ‌سالی تو هستند.

شعر با حق همسایه

بگذار که همسایه های ساکت مان

نام تو را ندانند

همین زلال زرد روسری

برای پچ پچ هزار ساله ی آنان کافی ست

شعر درمورد حق همسایه

ماه بالای سر آبادی است ،

اهل آبادی در خواب.

روی این مهتابی ، خشت غربت را می بویم.

باغ همسایه چراغش روشن،

من چراغم خاموش ،

ماه تابیده به بشقاب خیار ، به لب کوزه آب

شعر با کلمه حق همسایه

 همجواری قوی ترین پایه است

دل همسایه پیش همسایه است

تا جهان است رسم یاری باد!

دوستی باد و دوستداری باد

شعر با کلمه ی حق همسایه

من و تو همدل و هم آوازیم

ز آن که همسایه ایم و همرازیم

دل ما باشد آشیانه تو

خانه ما بود چو خانه تو

شعری در مورد حق همسایه

بوسه ای گر نربوده است ز یاقوت لبش

دهن لاله چرا تا به جگر سوخته است؟

آتش از خانه همسایه به همسایه فتد

صائب از پهلوی دل درد و غم اندوخته است

شعری درباره حق همسایه

چو همسایه است با جان تو جانان

بده جان و حق همسایه بگذار

تو را سرمایه هستی بلایی است

زیانت سود کن سرمایه بگذار

شعر درباره ی حق همسایه

ماییم که بی مایی ما مایه ماست

خود طفل خودیم و عشق ما دایه ماست

فی الجمله عروس غیب همسایه ماست

وین طرفه که همسایه ما سایه ماست

شعر کودکانه در مورد حق همسایه

از خانه به باغ راه داریم

همسایه سرو و یاسمینیم

هر روز به باغ اندرآییم

گل های شکفته صد ببینیم

شعر مفهومی در مورد حق همسایه

شب نعره زنم چو پاسبانان

چون طالب باج کاروانم

همخانه گریخت از نفیرم

همسایه گریست از فغانم

شعرهای کودکانه در مورد حق همسایه

امشب چنان گریسته ام کاشک چشم من

همسایه را به خانه در افکند آبها

برخوان سینه از دل بریان نهاده ام

در رهگذار خیل خیالت کبابها

شعر در مورد حق همسایه

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد کوه

شعر در مورد کربلا

شعر در مورد کتاب

شعر در مورد دشت

شعر در مورد قهر